پروفایل اشتراکی bardemistresshasti

برده توالت زن دایی شدم داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... | دانلود برنامـه ایرانی هاتگرام به منظور اندروید 1.9.4 - تلگرام ... | پسر مغرور | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ارباب هستی | داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... | داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... | داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... | داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... | داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... | عتنبیـه و تحقیر | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ارباب هستی | داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... |

برده توالت زن دایی شدم

داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ...

 اینم یکی دیگه از داستان ها

سلام. 

امروز مـیخوام یـه داستان بگم برمـیگرده بـه پارسال همـین موقع ها.

من خودم 19 سالم هست و حس اسلیو بودن و دارم و از بچگی دوشت داشتم ی خانم ها باشم و بهشون خدمت کنم اما هیچ ارباب من نمـیشد و کلا تو ایران پیدا نکردم یـا جن.. برده توالت زن دایی شدم بودن و پول مـیگرفتن و … کـه اسم خودشتون و گزاشته بودن به منظور همـین تصمـیم گرفتم این حس و به ای عادی بگم شاید خوششون بیـاد و بشن من.

پارسال تابستان بود کـه من تو اینترنت با یـه 17 ساله بـه نام نرگس اشنا شدم بعد از کلی مخ  زدن و شماره گرفتن یـه روز گفتم تو چیزی از و فوت فتیش و …. برده توالت زن دایی شدم مـیدونی؟گفت نـه و گیر کـه بگو منم بـه 1000 بد بختی نگفتم و یـه روز تو نت با یـه ایدی دیگه پی ام دادم و گفتم من این حس ودارم و اینجوریـه و  کامل با چند که تا سایت و عبراش توضیح دادم اینم گفت یعنی چی؟احترام ادم ها خیلی بیشتر از اینـه کـه بخوای ی من شی و …. منم گفتم نـه شما ارباب من هستید و  و اول خجالت مـیکشید و مـیگفت نـه کـه من سیریش شدم و گفتم من عاشق این هستم  بـه عنوان سگ بـه شما خدمت کنم و پاتون وب و …….. کـه اونم گفت اتفاقا پام خیلی بو مـیگیره و من گفتم عاشق همون بو هستم و نیمزارم یـه زره اون هدر بره و …………..

خلاصه بعد اینکه از این حس خوشش امد بهش گفتم کی هستم و …. کـه یـه مدت باهام قهر بود کـه با سیریش شدن من اشتی کرد و قرار شد من یـه جا گیر بیـارم این حس و امتحان کنـه منم چند که تا بلاگ معرفی کردم کـه داستان داشت مثل فوت اسنیفر یـا ی مغرور  و بره بخونـه یـه ذره وارد شـه مکان و گیر اوردم و گفت بـه شرتی مـیاد کـه کل مدت دست و پای من بسته باشـه!قبول کردم . قرار شد فردا بعد ظهر برم دنبالش و با خودم طناب و قلاده و شمع و چسب و  …. بـه برم و بریم.

فردا رفتم دنبالش تو ماشین همش مـی خندید و مـیگفت خاک تو سرت دهنت صافه کل اینکارارو کـه تو بلاگا بود باهات مـیکنم  منم مـیگفتم شما اربابید و من مثل چرکانگشت  پاتونم و مـیخندید و تو چشاش یـه برق خاصی مـیزد و منم خوشحال چون واقعا دوسش داشتم و الانم بـه ارزوی چندین و چند سالم داشتم مـی رسیدم کـه اون چیزی نبود جز خدمت بـه نرگس وقتی رسیدیم رفت  تو مانتوش و دراورد و انداخت رو سرم و و رفت رو مبل نشست و گفت خوب اول برو شو و طناب و بیـار.

منم  رفتم لباس های خانم و اویزون کردم و شدم و طناب ورداشتم و رفتم و گفت مگه وارد نیستی کدام سگی جلو اربابش  وایمـیسه؟منم سریع حالت سگی گرفتم و گفت دیگه حق حرف زدنم نداری و هر جا لازم باشـه بهت مـیگم حرف بزنی و من و دیگه ارباب صدا مـیزنی حالا دستات و بیـار جلو و دست و پای من و محکم بست و گفت خوب حالا شد.

بعد پاشونو کـه تو یـه صندل صورتی برق مـیزد با یـه لاک صورتی ناز انداختن رو اون یکی پاشون و گفتن یـالا سگ خوب بخواب زیر پام و کف کفشم و فقط بوس کن.منم کـه به ارزوم رسیده بودم و همـیشـه ارزوی همچین لحظه و داشتم سریع خوابیدم زیر پاشون و کف کفششون و تند تند بوس کردم مزه خاک و حس مـیکردم اما خاک کفش ارباب بود با علاقه بوش مـیکردم که تا پاشون و بلند و اون یکی پاشون و گزاشتن رو صورتم و باز من شروع کردم بـه بوس کـه بعد  پاشون و ورداشتن و یـه توف گنده انداختن رو صورتم و با کفش ش بـه کل صورتم و شروع خندیدن و گفتن خوب حالا برو قلادت و برو بیـار بـه بندم.منم سریع پا شدم و قلادم و اوردم و ارباب بست گردنم و گفت  خوب حالا دماغت و کنانگشتای پام و حسابی بو کم منم  دماغم و کردمانگشت پای خانوم و شروع کردم نفس کشیدن کـه ارباب داد زدن صدای نفس کشیدنت نمـیاد و من بلند نفس عمـیق مـیکشیدم و بعد گفتن خوب حالا دونـه دونـه از انگشتای پام بیـا بالا و شروع کن و بوس .منم سریع اطاعت کردم و پاهای پرستیدنی خانم کـه تو صندل برق مـیزد و من و عاشق خودش کرده و بوس مـی کردم پای خانوم بوی خیلی خوبی مـی داد و معلوم بود تازه اون پاهای پرستیدنیشون و شستن بعد از یـه مدتی گفتن خوب خیلی هوس خر سواری کردم یـالا  خر احمق منم سریع جلوی ارباب مثل خر شدم وسرورم  سوار من شدن و قلادم و گرفتن دستشون و کشیدن و هم زمان یـه لگد محکم با جفت پاشون زدن و پهلوم و گفتن را بیفت حیوان.یـه لحظه خیلی دردم گرفته بود و گردنمم همـینطور داشت با قلاده کشیده مـیشد اما سریع اطاعت کردم و راه افتادم اربابم همـینطور مـی خندیدن و و محکم و پاشون ضربه مـی زدن بـه پهلوم و مـیگفتن تندتر حیوون. بعد گفتن ناهار پیتزاو همـینطور کـه سوار من بودن زنگ زدن سفارش پیتزا و کلی مخلفات از من پول گرفتن و گفتن برو تو یـه اتاق کـه تخت داشته باشـه یـالا حیوون منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت اتاقی کـه تخت داشت و خانوم پیـاده شدن و نشستن رو تخت وگفتن یـالا گمشو طناب و بیـار منم سریع اطاعت کردم و طناب و اوردم کـه خانم پاشودن و گفتن خوب حالا دراز بکش و منم دراز کشیدم و خانوم امدن رو تخت و من و بستن  بـه تخت و وایسادن رو ی من و اول با صندلشون با ک..م بازی و خندیدن و بعد زیر پاشون ک..رم و له و داد زدن وای بـه حالت صدات درون بیـادبعد از 5 دقیقه کـه همـینطور رو ک..ر من بودن امدن رو سینم و صندلشون و در اوردن و انداختن رو ک..ر من و بعد شروع پ رو های من و بعد امدن رو صورت من و مـی خندیدن و بعد با شصت پریستیدنی پاشون بان بازی  و بعد گفتن زبونتو بیـاربیرون  مـیخوام له له بزنی واسه پام من زبون و اوردم بیرون کـه خانم کل کف پای زیباشون و کشیدن رو زبونم منم داشت لذت مـیبردم و با اشتیـاق مزه ی پای خانوم و حس مـیکردم اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا و حس مـیکردم کـه خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم کـه من یـه اخی گفتم کخ با پا زدن تو سرم و شروع خندیدن بعد دونـه دونـه انگشتای زیبای پاشون و مـی تو دهنم و مـی گفتن مـیک بزن سگ خوب و  انگشتاشون و مـی تو دهنم و منم که تا مـی تونستم مـیک مـیزدم که  ارباب بلند شدن  و ازادم و گفتن برو تدارک ناهار و به بین کـه الان مـیاد.منم سریع رفتم اشپزخانـه و مـیز و مرتب کردم کـه زنگ زدن خواستم برم درون و باز کنم کـه خانوم گفت بشین سر جات بابا کدام سگی درون و باز مـیکنـه تازه اگه م باشـه و زدن زیر خنده و در و باز و غذا و تحویل گرفتن و گفتن خوب خرم کو؟منم سریع رفتم جلوشون  و محکم زدن تو  شیکمم کـه از این بـه بعد نباید صدات کنم و سوارم شدن و رفتیم نزدیک مـیز ناهار خوری کـه خانم پیـاده شدن و  من صندلی و کشیدم کنار  و خانوم نشستن و به من گفتن بشین بغل مـیز  لبتو بزار رو پام و اروم بوس کن  که من اطاعت کردم و  لبم و گزاشتم رو پای خانم و شروع کردم بوسیدن پاهای خانم کـه خانم گفتن خوب حالا مـی تونی حرف بزنی.غذا مـیخوای؟منم سریع جواب دادم اگه لطف کنین بله سرورم.که گفتن خوب بعد التماس کن شاید دلم بـه حالت سوخت منم شروع کردم التماس کـه ارباب  یـه ذره بـه سگتون غذا بدید و ….. کـه یـه لقمـه پیتزا جویدن و توف جلوم بعد یـه خرده نوشابه ریختن روش و با  یـه  تفم تزئین ش و گفتن دیگه زر نمـیزنی و غذاتو کوفت کن کـه من سریع شروع کردم خوردن غذا و کامل کف زمـین وزدم و تمـیز کردم و بعد پای اربابم و به خاطر تشکر بوس کردم و که بعد دوباره لبم و چسبوندم بـه پای خانم و شروع کردم بوسیدن  وای چه لذتی داشت بوسیدن پاهای سرورم کـه پاشون و گزاشتن رو سرم و و سوارم شدنو محکم کوبیدن بـه پهلوم و گفتن مبل منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت مبل کـه خانوم پیـاده شدن و نشستن رو مبل و گفتن حالا نوبت بازیـه و باید من و سر گرم کنی بازیش اینجوریـه کـه من یـه کلمـه مـیگم و تو شروع مـیکنی درباره من کـه اربابتم و تویـه کره خر جمله مـیگی مواظب باش کـه زود بگی وگرنـه بعد تنبیـه مـیشی تنبیـهتم هم بدنیـه هم اینکه دیگه  تا اخر عمرت  اربابت و نمـیبینی بعد حواست باشـه و شروع .اولین کلمـه گوه بود کـه من گفتم من گوه اربابم هستم و افتخار مـی کنم.بعدی سگ کثیف و …… کـه خانم مـی خندیدن و مـی گفتن خاک تو سرت و بعد گفتن من کلاس دارم و باید برم بدو اماده شو.من سریع اماده شدم و امدم جلو ارباب کـه گفتن برو صندلم و بیـار پام کن و منم سریع اوردم و جلوی پای خانوم گزاشتم و پای خانم و با احترام بلند کردم و درون صندل گزاشتم و بعد اون یکی صندل و ادای احترام کردم و پای خانم و بوسیدم و خانم بلند شدن و گفتن جای پام و تا دم درون به بوس و منم همـینکار و کردم و دم درون خانم گفتن بسه دیگه پاشو و رفتیم خانم و رسوندم خانـه و گفتن وایسا کتابام و وردارم و ورداشتن و رسوندمشون و اخر سر تک تک انگشتانشون و گزاشتن رو لبم و بوسیدم و گفتن ساعت 5 منتظرتم و رفتن و من از اون موقع ی اربابم هستم و قرار هست با هم ازدواج کنیم و غیر از این رابطه عاشق هم هستیم.

چطور بود؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on مارس 2, 2008 at 11:55 ق.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: برده توالت زن دایی شدم ، برده توالت زن دایی شدم




[داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... برده توالت زن دایی شدم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 04 Jul 2018 15:23:00 +0000



دانلود هاتگرام برای اندروید 2

دانلود برنامـه ایرانی هاتگرام به منظور اندروید 1.9.4 - تلگرام ...

دانلود برنامـه ایرانی هاتگرام به منظور اندروید – تلگرام را داغ مصرف کنید!

دانلود آخرین نسخه برنامـه هاتگرام اندروید

هاتگرام نسخه غیر رسمـی تلگرام از روی برنامـه نویسان ایرانی هست که مخصوص سیستم عامل اندروید مـی باشد و دارای امکانات متفاوتی نسبت بـه دیگر نسخه های غیر رسمـی تلگرام بوده. دانلود هاتگرام برای اندروید 2 یکی از ویژگی های عالی این برنامـه جستجوی محتوای تصویری و متنی درون کانال ها بدون اینکه عضویت آن ها شوید! همچنین باعث کاهش هزینـه ترافیک اینترنت مـی شود کـه شما مـی توانید از بابت استفاده بیش از حد ترافیک و … خیـالتان راحت باشد. دانلود هاتگرام برای اندروید 2 برخی از کاربران باور بر این دارند کـه نسخه های غیر تلگرام دارای سرعت و امنیت کمـی است، دانلود هاتگرام برای اندروید 2 ولی برنامـه هاتگرام از سرعت و امنیت بالایی همانند نسخه اصلی تلگرام برخورد هست و اتصال یـافته بـه سرورهای تلگرام مـی باشد.

هاتگرام امکانات و ویژگی های بسیـاری از جمله قفل گزاری و مخفی کانال ها، امکان بازگشت بـه گروه هایی کـه ترک کرده اید، پیش نمایش گرفتن و تایید استیکر، دارای فوروارد چند گانـه، دارای فهرست نمایش آنلاین بودن کاربران، امکان تنظیم عپروفایل کاربران بـه عنوان عمخاطبین و … اشاره نمود کـه تها بخشی از ویژگی های این برنامـه است. شما مـی توانید آخرین ورژن و جدیدترین هاتگرام را کـه در سایت قرار گرفته با لینک مستقیم از طریق مراجعه بـه ادامـه مطلب دریـافت نمایید.

برخی از ویژگی های برنامـه هاتگرام :

– استفاده از از ترافیک اینترنت نسبت بـه دیگر نسخه های غیر رسمـی

– پیش نمایش استیکر و امکان تایید قبل از ارسال استیکر

– دارای زبان های دیگر و اصلی تلگرام با پشتیبانی کامل از فارسی

– دارای فوروارد چند گانـه با امکان ارسال چندین پیـام بـه چند مخاطب

– امکان جالب جلو عقب بردن و توقف بر روی گیف و بزسیـاری از حالت ویدیویی

– داشتن قابلیت سفارشی از جلمـه تغییر رنگ برنامـه بـه همراه تم، ساخت قالب و حتی اشتراک گذاری آن

– امکان ارسال پیـام صوتی با قابلیت تایید گرفتن قبل از ارسال آن

– قابلیت بوک مارک ها و پیـام های خود درون تلگرام

– امکان مشاهده لیست کامل از آنلاین بودن مخاطبین

– امکان بزرگ صفحه نمایش گیف و ویدئوها

: دانلود هاتگرام برای اندروید 2




[دانلود برنامـه ایرانی هاتگرام به منظور اندروید 1.9.4 - تلگرام ... دانلود هاتگرام برای اندروید 2]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 26 Jul 2018 08:02:00 +0000



برده شدن پسر

پسر مغرور | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ارباب هستی

پسر مغرور | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ارباب هستی

پسر مغرور

 این یکی از داستان های وبلاگ قبلی هست کـه خودم زیـاد خوشم نمـیاد اما درون وبلاگ قبلی هم چند نفر خواستن بزارم کـه من اینجا مـیزارم. نظرتون و بگید. ممنون.

من سارا هستم و از بچگي حس ميسترس بودن و داستم و اين حس رو تو خودم قوي كردم.اينو هم بگم كه من بيشتر علاقه دارم بردم بـه پام بيفته و با پام تحقيرش كنم اما صرفا بـه همين ارضا نميشم.من از 17 سالگي هاي زيادي داشتم اما باز راضي نبودم چون دوست دارم هر پسري كه اراده كنم جلوي من زانو بزنـه و التماس كنـه كه بـه بردگي قبولش كنم و از اين كه عده ي محدودي هستن كه اين حس رو دارن راضي نبودم. برده شدن پسر با رفتن من بـه دانشگاه تعداد هام بيشتر شد و در بيشتر كلاس ها حدود 4&5 که تا داشتم بعد از مدتي بـه اين فكر افتادم كه يه تيم درست كنم که تا هر كسي كه اراده كردم بردم شـه و كسي نباشـه كه بخواد جلوي من قدرت نمايي كنـه.اين تيم من كه شامل هام بود حدود 15&16 نفر درون دانشگاه بود كه پسر هايي كه من ميديدم خيلي خودشون رو ميگيرن يا متلك ميندازن بـه دستور من بيرون دانشگاه بـه قصد كشت زده ميشدن و تنـها را نجاتشون دستور من بود بـه هام بـه خاطر همين بيشترشون همون موقع كفش من و ليس مي زدن و التماس ميكردن بعد از له شدن زير پاي من و گرفتن عكس هايي از من و اون كه درون حال کفش من هست ول ميشدن و قراري باهاشون ميزاشتم که تا در خونـه  بیشتر وارد ماجرا بشن و کارهائی کـه لازم هست یـاد بگیرند.و بيشتر اون ها الان هاي حرفه اي من هستند ولي بعضي هايي هم بودن كه با شكايت بـه دانشگاه و … ميخواستند من رو خراب كنند كه با تحديد ها و ديدن من ميترسيدند و حرفاشون رو بعد ميگرفتند.يكي از داستان هاي من بر ميگرده بـه سال پيش كه من درون حياط دانشگاه بودم و با دوستام مشغول حرف زدن و هام هم اون طرف بـه دستور من داشتند فقط بـه كفش من نگاه ميكردند. برده شدن پسر كه متوجه يه پسري بـه نام اميد شدم. خوشتيب بود و مغرور و از بچه هاي درس خون دانشگاه  بـه يكي از هام گفتم بره و بهش بگه بياد اينجا كه من كارش دارم اما نتيجه اي جز چپ چپ نگاه كردن و گفتنـه هر کی کار داره خودش بیـاد  نداشت.من كه تاحالای برام اینجوری کلاس نزاشته بود عصباني شدم و  برده هام رو صدا كردم و گفتم امروز بايد حال اين توله سگ رو بگيريد و اون ها  هم گفتن چشب بعد از كلاس ديدم اونم مثل من ساعت 4 اخرين كلاسش هست و خوشحال شدم بعد بـه دستور من  بردنش تویکی از کوچه های پشتی دانشگاه كوچه پشتي كه خلوت بود و شروع كردن زدن من مي خنديدم و نگاه ميكردم بعد كه حسابي حالش جا اومده بود و ناي بلند شدن نداشت رفتم  جلو و با كفشم صورتشو اوردم بالا كه صورتش رو كشيد منم داد زدم و گفتم يا همين حالا كفش اربابتو ليس ميزني و التماس ميكني كه بـه بخشمت يا همينجا اين توله سگام خاكت مي كنند. كه  شروع كرد بـه فوش و كه دوباره يه كتك درس حسابي خورد من رفتم جلو و يه نيشخند زدم و دست و پاشو  گفتم بگیرن کـه 4تا ازام اینکار و  و و پاش و باز كردند و من از رو شلوار لگد ميزدم بـه اون الت مسخرش و اون داد ميزد  گريه و التماس و جواب من فقط خنده بود. بعد رفتم جلوش و گفتم يالا تميز كن كفش ارباب رو و شروع كرد ليس زدن كفش من  كه با 8 که تا موبايل عكس گرفته ميشد بعد رفتم وايسادم  رو سينش و يه توف انداختم رو صورتش و يه خورده با كفشم  مالیدم بـه صورتش و اومدم پايين و گفتم شب ساعت 9 بـه من زنگ ميزني وگرنـه  ديگه پات و نميتوني بزاري دانشگاه و شمارم و انداختم روش و رفتم هام هم دنبال من كه بـه دستور من رفتند شب ساعت 9 بود كه با 10&15 دقيقه تاخير زنگ زد من ورداشتم-بله-سلام امـید هستم -توله سگ مگه نگفتم 9 -به بخشيد-صداي غلط كردنتو نشنيدم-غلط كردم -بلندتر -غلطططططططططططططططططط کردم.-فعلا زر نزن بـه بين چي ميگم من ميخوام اين لطف رو بـه تو بكنم و تورو كنم سگ خودم و وظيفه ي تو اين هست شاش و ان من رو بخوري كفش من و ليس بزني از طرف من تنبيه ميشي حق حرف زدن نداري و فقط پارس ميكني و ……… و 2&3 که تا وبلاگ بهش معرفي كردم بره بـه بينـه و گفتم 4 شنبه ميبينمت دانشگاه و قطع كردم. ادامـه ي داستان از زبان اميد:من كه شوكه شده بودم و داشتم بـه بد بختي خودم فكر ميكردم و ميگفتم اين ديگه چه رواني اي هست و براي اطلاعات رفتم تو وبلاگ ها ديدم پسر هايي كه بخوان سگ سارا بشن زيادن و گفتم چه الاغایی پیدا مـیشن   و همش درگیر بودم و نمـیتونستم هضم کنم کـه چرا من بايد سگ سارابشم و ………به حرفاي سارا فكر ميكردم و بلايي كه امروز سرم اومده بود و اگه قبول نكنم بايد قيد دانشگاه رو ب و شايدم اون عكسا تو اينترنت پخش بشـه و دانشگاه ميترسيدم تصميم گرفتم قبول كنم اگه هم نخواستم ميرم پشت سرمم نگاه نميكنم.اما خيلي ميترسيدم و تمام بدنم درد ميكرد.چهارشنبه دانشگاه ديدمش و اس ام اس داد توله سگ بيا اينجا بـه بينم. منم با ترس و لرز رفتم.بر عكس هميشـه تنـها بود و هيچكسي اطرافش نبود هاي ديگه هم اون طرف مشغول حرف زدن بودن.سلام كردم اما جواب نداد . گفت تو از اين بـه بعد چه بخواي چه نخواي سگ من هستي و روح جسم تو مال من هست واي بـه حالت اگه حرفام رو مو بـه مو اجرا نكني اونوقت از دنيا اومدنت پشيمون ميشي.انگشتاش و گزاشت دونـه دونـه رومن و من بوسيدم و گفت  فردا ساعت 4 مياي بـه اين ادرس ميدان ونك بالاي هتل هما …………. رفت.من ترسيده بودم عجیبی بود با اقتدار و خشن  بر عبیشتر ا و فقط داشتم بـه فردا فكر ميكردم.فردا از صبح عصابم خورد بود که تا ساعت 2 اماده شدم و يه تيپ خوب زدم و رفتم.وقتي رسيدم ترسيدم و 4&5 دقيه بـه 4 مونده بود ميترسيدم چه بلايي ميخواد سرم بياره.رفتم درون زدم و در رو باز يه پسر جواب داد و در باز شد و من رفتم تو 3&4 که تا ها اونجا بودن اصلا اونجا مثل خانـه نبود و هميش زنجير و قلاده البته بقيه ها  بودن و يه قلاده گردنشون بود  كه من شوكه شده بودم چشمم افتاد بـه سارا  كه يه كرست چسبون قرمز و شرت قرمز و يه صندل قرمز پوشيده بود لاك هاشم قرمز بود و ارايششم حالت سرخ داشت و خيلي سارا جذاب شده بود كه ك.. من يه خورده سيخ شد  خیلی ترسیده بودم سعی کردم اصلا بـه روم نیـارم با یـه عتماد بـه نفس مسخره سريع سلام كردم اما جوابي نشنيدم يه خورده من و برنداز كرد و يه نيش خند زد و گفت   سريع شو و بيا من قلادتو بـه بندم من کـه دیگه اون اعتماد بـه نفس مسخره هم نداشتم نميخواستم شم يه خورده لفت دادم كه سارا فهميد و عصباني شد و داد زد مگه با تو نبودم منم كه ترسيده بودم هيچي نگفتم يه دست زد و همـه ي هاش مثل سگ 4 دست و پا امدن با دست خانوم همـه پا شدن خانوم گفت سريع اين توله سگ و كنيد من و مثل سگ زوري كردن و لباسام جر خورد  و اوردن انداختن جلوي پاي سارا پاشد  و دست كرد تو موهام  منو كشيد بالا و قلاده من رو  بست و ولم كرد رو زمين و گفت ديگه حق حرف زدن نداري و فقط پارس مي كني.از اين جا بـه بعد از زبون ميسترس سارا:بعد بهش دستور دادم كه صندلم و ليس بزنـه اونم امد جلو و اول یـه غیـافه کج کرد  و شروع كرد ليس زدن صندل من بعد  گفتم پام و از صندل درون بیـاره  اونم اروم صندلام و در اورد یـه لبخند زدم و گفتم نـه انقدرم کودن نیستی یـه چیزائی مـیفهمـی اما چون تازه واردی و خری چند وقت بهت درس مـیدم اولین درس اینکه پاهای نار من هیچ وقت نباید با زمـین برخورد داشته باشـه اون بالشتک قرمز ها کـه با شلاقی کـه دستم بود بهشون اشاره کردم و گفتم واسه همـین کار هستند و در صورت نبودنشون دست و بدن و صورت خودت بـه عنوان زیر پائی استفاده مـیشـه حالا  پام و حسابي ليس بزن اونم شروع کرد بهزدنم انگشتام ومـیکردم تو دهنش و  پائین بالا مـیکردم و بعد  قلادشو گرفتم كشيدم جلو و سوارش شدم . گفتم بره تو اتاق روبرويي اونم سريع رفت من دست زدم توله سگ های دیگه هم اومدن و به پاهام اشاره کردم اونا هم سریع چند که تا از صندل هام و اوردن بـه یکیشون با نوک شلاق اشاره کردم و پام د من از الاغ   پياده شدم و گفتم دراز بكشـه رو تخت و دست زدم توله سگ هاي ديگه اومدن و گفتم بـه بندنش بـه تخت يه خورده نگاش كردم و رفتم بالا سرش يه خورده با نوک صندل با  التش بازي كردم و سيخش كردم بعد يه خورده با انگشتای پام با لباش بازي كردم و يه لگد زدم تو ت.م هاش و شروع كرد  جيغ زدن و التماس كردن كه من يه خنده ای کردم بعد شمع رو ورداشتم و بدون هيچ حرفي اب كردم رو ال.ش اونم داد ميزد کـه با شلاق زدم تو صورتش و گفتم درس 2:بدون اجازه من حق حرف زدن و گریـه و داد زدن نداری فقط اجازه داری اروم پارس کنی بعد  يه خورده رو سينـه هاش اب كردم و بعد بي خيال شدم.بعد شرتم و كشيدم پايين که تا بشاشم تو دهنش اما دهنشو بست و همش ريخت رو صورت و چشم موهاش و گردنش كه عصباني شدم و يه لگد ديگه زدم تو التش و شروع كردم فوش دادن.  بعد يه ظرف برداشتم و يه قاشق گفتم بيارن اول كونمو يكي از ها تميز كرد و بعد قاشق و گرفتم و گفتم غذا برات درست كردم دهنشو  باز نكرد و به يكي از هام گفتم با هر اشاره ی پام  يه لگد محكم ميزني تو ك..رش قاشق و بردم جلو دهنش و باز نكرد با پام یـه اشاره کردم  و بردم خيلي محكم زد تو ك..ر بد بخت کـه دل خودم براش سوخت  اونم اومد داد بزنـه كه قاشق و كردم تو دهنش قاشق 2 هم همينطور اما از اون بـه بعد راحت باز ميكرد و حتي التماسم ميكرد كه بدم بخوره.بعدم ك.ر مصصنوعي بستم و بر عكس بستمش و حسابي یـه حالی بهش دادم   از حال رفت منم مشغول های دیگه شدم  کـه  به حال  امد  لباس گفتم بـه پوشـه و بره كه بعدا بايد بهتر از اين باشـه . همـه هام پام و بوسيدن و تشکر د و رفتند و اخری ام ايمان بود کـه و گفت خداحافظ و  رفت کـه گفتم هو الاغ گفت بله؟ گفتم درس سوم به منظور هر کاری من مـیکنم چه تنبیـه چه … پام و مـیبوسی و تشکر مـیکنی  و درس چهارم اخر تمامـی جملاتت من و سرور و ارباب و خدای خودت خطاب مـی کنی کـه گفت چشب سرورم و اومد پاهام و بوسید و تشکر کرد کـه من درون و بستم.تمام

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on فوریـه 3, 2008 at 12:41 ب.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند:

: برده شدن پسر ، برده شدن پسر




[پسر مغرور | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ارباب هستی برده شدن پسر]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 07 Jul 2018 02:34:00 +0000



بوی پای زن

داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ...

 اینم یکی دیگه از داستان ها

سلام. 

امروز مـیخوام یـه داستان بگم برمـیگرده بـه پارسال همـین موقع ها.

من خودم 19 سالم هست و حس اسلیو بودن و دارم و از بچگی دوشت داشتم ی خانم ها باشم و بهشون خدمت کنم اما هیچ ارباب من نمـیشد و کلا تو ایران پیدا نکردم یـا جن.. بوی پای زن بودن و پول مـیگرفتن و … کـه اسم خودشتون و گزاشته بودن به منظور همـین تصمـیم گرفتم این حس و به ای عادی بگم شاید خوششون بیـاد و بشن من.

پارسال تابستان بود کـه من تو اینترنت با یـه 17 ساله بـه نام نرگس اشنا شدم بعد از کلی مخ  زدن و شماره گرفتن یـه روز گفتم تو چیزی از و فوت فتیش و …. بوی پای زن مـیدونی؟گفت نـه و گیر کـه بگو منم بـه 1000 بد بختی نگفتم و یـه روز تو نت با یـه ایدی دیگه پی ام دادم و گفتم من این حس ودارم و اینجوریـه و  کامل با چند که تا سایت و عبراش توضیح دادم اینم گفت یعنی چی؟احترام ادم ها خیلی بیشتر از اینـه کـه بخوای ی من شی و …. منم گفتم نـه شما ارباب من هستید و  و اول خجالت مـیکشید و مـیگفت نـه کـه من سیریش شدم و گفتم من عاشق این هستم  بـه عنوان سگ بـه شما خدمت کنم و پاتون وب و …….. کـه اونم گفت اتفاقا پام خیلی بو مـیگیره و من گفتم عاشق همون بو هستم و نیمزارم یـه زره اون هدر بره و …………..

خلاصه بعد اینکه از این حس خوشش امد بهش گفتم کی هستم و …. کـه یـه مدت باهام قهر بود کـه با سیریش شدن من اشتی کرد و قرار شد من یـه جا گیر بیـارم این حس و امتحان کنـه منم چند که تا بلاگ معرفی کردم کـه داستان داشت مثل فوت اسنیفر یـا ی مغرور  و بره بخونـه یـه ذره وارد شـه مکان و گیر اوردم و گفت بـه شرتی مـیاد کـه کل مدت دست و پای من بسته باشـه!قبول کردم . قرار شد فردا بعد ظهر برم دنبالش و با خودم طناب و قلاده و شمع و چسب و  …. بـه برم و بریم.

فردا رفتم دنبالش تو ماشین همش مـی خندید و مـیگفت خاک تو سرت دهنت صافه کل اینکارارو کـه تو بلاگا بود باهات مـیکنم  منم مـیگفتم شما اربابید و من مثل چرکانگشت  پاتونم و مـیخندید و تو چشاش یـه برق خاصی مـیزد و منم خوشحال چون واقعا دوسش داشتم و الانم بـه ارزوی چندین و چند سالم داشتم مـی رسیدم کـه اون چیزی نبود جز خدمت بـه نرگس وقتی رسیدیم رفت  تو مانتوش و دراورد و انداخت رو سرم و و رفت رو مبل نشست و گفت خوب اول برو شو و طناب و بیـار.

منم  رفتم لباس های خانم و اویزون کردم و شدم و طناب ورداشتم و رفتم و گفت مگه وارد نیستی کدام سگی جلو اربابش  وایمـیسه؟منم سریع حالت سگی گرفتم و گفت دیگه حق حرف زدنم نداری و هر جا لازم باشـه بهت مـیگم حرف بزنی و من و دیگه ارباب صدا مـیزنی حالا دستات و بیـار جلو و دست و پای من و محکم بست و گفت خوب حالا شد.

بعد پاشونو کـه تو یـه صندل صورتی برق مـیزد با یـه لاک صورتی ناز انداختن رو اون یکی پاشون و گفتن یـالا سگ خوب بخواب زیر پام و کف کفشم و فقط بوس کن.منم کـه به ارزوم رسیده بودم و همـیشـه ارزوی همچین لحظه و داشتم سریع خوابیدم زیر پاشون و کف کفششون و تند تند بوس کردم مزه خاک و حس مـیکردم اما خاک کفش ارباب بود با علاقه بوش مـیکردم که تا پاشون و بلند و اون یکی پاشون و گزاشتن رو صورتم و باز من شروع کردم بـه بوس کـه بعد  پاشون و ورداشتن و یـه توف گنده انداختن رو صورتم و با کفش ش بـه کل صورتم و شروع خندیدن و گفتن خوب حالا برو قلادت و برو بیـار بـه بندم.منم سریع پا شدم و قلادم و اوردم و ارباب بست گردنم و گفت  خوب حالا دماغت و کنانگشتای پام و حسابی بو کم منم  دماغم و کردمانگشت پای خانوم و شروع کردم نفس کشیدن کـه ارباب داد زدن صدای نفس کشیدنت نمـیاد و من بلند نفس عمـیق مـیکشیدم و بعد گفتن خوب حالا دونـه دونـه از انگشتای پام بیـا بالا و شروع کن و بوس .منم سریع اطاعت کردم و پاهای پرستیدنی خانم کـه تو صندل برق مـیزد و من و عاشق خودش کرده و بوس مـی کردم پای خانوم بوی خیلی خوبی مـی داد و معلوم بود تازه اون پاهای پرستیدنیشون و شستن بعد از یـه مدتی گفتن خوب خیلی هوس خر سواری کردم یـالا  خر احمق منم سریع جلوی ارباب مثل خر شدم وسرورم  سوار من شدن و قلادم و گرفتن دستشون و کشیدن و هم زمان یـه لگد محکم با جفت پاشون زدن و پهلوم و گفتن را بیفت حیوان.یـه لحظه خیلی دردم گرفته بود و گردنمم همـینطور داشت با قلاده کشیده مـیشد اما سریع اطاعت کردم و راه افتادم اربابم همـینطور مـی خندیدن و و محکم و پاشون ضربه مـی زدن بـه پهلوم و مـیگفتن تندتر حیوون. بعد گفتن ناهار پیتزاو همـینطور کـه سوار من بودن زنگ زدن سفارش پیتزا و کلی مخلفات از من پول گرفتن و گفتن برو تو یـه اتاق کـه تخت داشته باشـه یـالا حیوون منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت اتاقی کـه تخت داشت و خانوم پیـاده شدن و نشستن رو تخت وگفتن یـالا گمشو طناب و بیـار منم سریع اطاعت کردم و طناب و اوردم کـه خانم پاشودن و گفتن خوب حالا دراز بکش و منم دراز کشیدم و خانوم امدن رو تخت و من و بستن  بـه تخت و وایسادن رو ی من و اول با صندلشون با ک..م بازی و خندیدن و بعد زیر پاشون ک..رم و له و داد زدن وای بـه حالت صدات درون بیـادبعد از 5 دقیقه کـه همـینطور رو ک..ر من بودن امدن رو سینم و صندلشون و در اوردن و انداختن رو ک..ر من و بعد شروع پ رو های من و بعد امدن رو صورت من و مـی خندیدن و بعد با شصت پریستیدنی پاشون بان بازی  و بعد گفتن زبونتو بیـاربیرون  مـیخوام له له بزنی واسه پام من زبون و اوردم بیرون کـه خانم کل کف پای زیباشون و کشیدن رو زبونم منم داشت لذت مـیبردم و با اشتیـاق مزه ی پای خانوم و حس مـیکردم اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا و حس مـیکردم کـه خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم کـه من یـه اخی گفتم کخ با پا زدن تو سرم و شروع خندیدن بعد دونـه دونـه انگشتای زیبای پاشون و مـی تو دهنم و مـی گفتن مـیک بزن سگ خوب و  انگشتاشون و مـی تو دهنم و منم که تا مـی تونستم مـیک مـیزدم که  ارباب بلند شدن  و ازادم و گفتن برو تدارک ناهار و به بین کـه الان مـیاد.منم سریع رفتم اشپزخانـه و مـیز و مرتب کردم کـه زنگ زدن خواستم برم درون و باز کنم کـه خانوم گفت بشین سر جات بابا کدام سگی درون و باز مـیکنـه تازه اگه م باشـه و زدن زیر خنده و در و باز و غذا و تحویل گرفتن و گفتن خوب خرم کو؟منم سریع رفتم جلوشون  و محکم زدن تو  شیکمم کـه از این بـه بعد نباید صدات کنم و سوارم شدن و رفتیم نزدیک مـیز ناهار خوری کـه خانم پیـاده شدن و  من صندلی و کشیدم کنار  و خانوم نشستن و به من گفتن بشین بغل مـیز  لبتو بزار رو پام و اروم بوس کن  که من اطاعت کردم و  لبم و گزاشتم رو پای خانم و شروع کردم بوسیدن پاهای خانم کـه خانم گفتن خوب حالا مـی تونی حرف بزنی.غذا مـیخوای؟منم سریع جواب دادم اگه لطف کنین بله سرورم.که گفتن خوب بعد التماس کن شاید دلم بـه حالت سوخت منم شروع کردم التماس کـه ارباب  یـه ذره بـه سگتون غذا بدید و ….. کـه یـه لقمـه پیتزا جویدن و توف جلوم بعد یـه خرده نوشابه ریختن روش و با  یـه  تفم تزئین ش و گفتن دیگه زر نمـیزنی و غذاتو کوفت کن کـه من سریع شروع کردم خوردن غذا و کامل کف زمـین وزدم و تمـیز کردم و بعد پای اربابم و به خاطر تشکر بوس کردم و که بعد دوباره لبم و چسبوندم بـه پای خانم و شروع کردم بوسیدن  وای چه لذتی داشت بوسیدن پاهای سرورم کـه پاشون و گزاشتن رو سرم و و سوارم شدنو محکم کوبیدن بـه پهلوم و گفتن مبل منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت مبل کـه خانوم پیـاده شدن و نشستن رو مبل و گفتن حالا نوبت بازیـه و باید من و سر گرم کنی بازیش اینجوریـه کـه من یـه کلمـه مـیگم و تو شروع مـیکنی درباره من کـه اربابتم و تویـه کره خر جمله مـیگی مواظب باش کـه زود بگی وگرنـه بعد تنبیـه مـیشی تنبیـهتم هم بدنیـه هم اینکه دیگه  تا اخر عمرت  اربابت و نمـیبینی بعد حواست باشـه و شروع .اولین کلمـه گوه بود کـه من گفتم من گوه اربابم هستم و افتخار مـی کنم.بعدی سگ کثیف و …… کـه خانم مـی خندیدن و مـی گفتن خاک تو سرت و بعد گفتن من کلاس دارم و باید برم بدو اماده شو.من سریع اماده شدم و امدم جلو ارباب کـه گفتن برو صندلم و بیـار پام کن و منم سریع اوردم و جلوی پای خانوم گزاشتم و پای خانم و با احترام بلند کردم و درون صندل گزاشتم و بعد اون یکی صندل و ادای احترام کردم و پای خانم و بوسیدم و خانم بلند شدن و گفتن جای پام و تا دم درون به بوس و منم همـینکار و کردم و دم درون خانم گفتن بسه دیگه پاشو و رفتیم خانم و رسوندم خانـه و گفتن وایسا کتابام و وردارم و ورداشتن و رسوندمشون و اخر سر تک تک انگشتانشون و گزاشتن رو لبم و بوسیدم و گفتن ساعت 5 منتظرتم و رفتن و من از اون موقع ی اربابم هستم و قرار هست با هم ازدواج کنیم و غیر از این رابطه عاشق هم هستیم.

چطور بود؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on مارس 2, 2008 at 11:55 ق.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: بوی پای زن ، بوی پای زن




[داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... بوی پای زن]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 05:03:00 +0000



زن دایی میسترس

داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ...

 اینم یکی دیگه از داستان ها

سلام. 

امروز مـیخوام یـه داستان بگم برمـیگرده بـه پارسال همـین موقع ها.

من خودم 19 سالم هست و حس اسلیو بودن و دارم و از بچگی دوشت داشتم ی خانم ها باشم و بهشون خدمت کنم اما هیچ ارباب من نمـیشد و کلا تو ایران پیدا نکردم یـا جن.. زن دایی میسترس بودن و پول مـیگرفتن و … کـه اسم خودشتون و گزاشته بودن به منظور همـین تصمـیم گرفتم این حس و به ای عادی بگم شاید خوششون بیـاد و بشن من.

پارسال تابستان بود کـه من تو اینترنت با یـه 17 ساله بـه نام نرگس اشنا شدم بعد از کلی مخ  زدن و شماره گرفتن یـه روز گفتم تو چیزی از و فوت فتیش و …. زن دایی میسترس مـیدونی؟گفت نـه و گیر کـه بگو منم بـه 1000 بد بختی نگفتم و یـه روز تو نت با یـه ایدی دیگه پی ام دادم و گفتم من این حس ودارم و اینجوریـه و  کامل با چند که تا سایت و عبراش توضیح دادم اینم گفت یعنی چی؟احترام ادم ها خیلی بیشتر از اینـه کـه بخوای ی من شی و …. منم گفتم نـه شما ارباب من هستید و  و اول خجالت مـیکشید و مـیگفت نـه کـه من سیریش شدم و گفتم من عاشق این هستم  بـه عنوان سگ بـه شما خدمت کنم و پاتون وب و …….. کـه اونم گفت اتفاقا پام خیلی بو مـیگیره و من گفتم عاشق همون بو هستم و نیمزارم یـه زره اون هدر بره و …………..

خلاصه بعد اینکه از این حس خوشش امد بهش گفتم کی هستم و …. کـه یـه مدت باهام قهر بود کـه با سیریش شدن من اشتی کرد و قرار شد من یـه جا گیر بیـارم این حس و امتحان کنـه منم چند که تا بلاگ معرفی کردم کـه داستان داشت مثل فوت اسنیفر یـا ی مغرور  و بره بخونـه یـه ذره وارد شـه مکان و گیر اوردم و گفت بـه شرتی مـیاد کـه کل مدت دست و پای من بسته باشـه!قبول کردم . قرار شد فردا بعد ظهر برم دنبالش و با خودم طناب و قلاده و شمع و چسب و  …. بـه برم و بریم.

فردا رفتم دنبالش تو ماشین همش مـی خندید و مـیگفت خاک تو سرت دهنت صافه کل اینکارارو کـه تو بلاگا بود باهات مـیکنم  منم مـیگفتم شما اربابید و من مثل چرکانگشت  پاتونم و مـیخندید و تو چشاش یـه برق خاصی مـیزد و منم خوشحال چون واقعا دوسش داشتم و الانم بـه ارزوی چندین و چند سالم داشتم مـی رسیدم کـه اون چیزی نبود جز خدمت بـه نرگس وقتی رسیدیم رفت  تو مانتوش و دراورد و انداخت رو سرم و و رفت رو مبل نشست و گفت خوب اول برو شو و طناب و بیـار.

منم  رفتم لباس های خانم و اویزون کردم و شدم و طناب ورداشتم و رفتم و گفت مگه وارد نیستی کدام سگی جلو اربابش  وایمـیسه؟منم سریع حالت سگی گرفتم و گفت دیگه حق حرف زدنم نداری و هر جا لازم باشـه بهت مـیگم حرف بزنی و من و دیگه ارباب صدا مـیزنی حالا دستات و بیـار جلو و دست و پای من و محکم بست و گفت خوب حالا شد.

بعد پاشونو کـه تو یـه صندل صورتی برق مـیزد با یـه لاک صورتی ناز انداختن رو اون یکی پاشون و گفتن یـالا سگ خوب بخواب زیر پام و کف کفشم و فقط بوس کن.منم کـه به ارزوم رسیده بودم و همـیشـه ارزوی همچین لحظه و داشتم سریع خوابیدم زیر پاشون و کف کفششون و تند تند بوس کردم مزه خاک و حس مـیکردم اما خاک کفش ارباب بود با علاقه بوش مـیکردم که تا پاشون و بلند و اون یکی پاشون و گزاشتن رو صورتم و باز من شروع کردم بـه بوس کـه بعد  پاشون و ورداشتن و یـه توف گنده انداختن رو صورتم و با کفش ش بـه کل صورتم و شروع خندیدن و گفتن خوب حالا برو قلادت و برو بیـار بـه بندم.منم سریع پا شدم و قلادم و اوردم و ارباب بست گردنم و گفت  خوب حالا دماغت و کنانگشتای پام و حسابی بو کم منم  دماغم و کردمانگشت پای خانوم و شروع کردم نفس کشیدن کـه ارباب داد زدن صدای نفس کشیدنت نمـیاد و من بلند نفس عمـیق مـیکشیدم و بعد گفتن خوب حالا دونـه دونـه از انگشتای پام بیـا بالا و شروع کن و بوس .منم سریع اطاعت کردم و پاهای پرستیدنی خانم کـه تو صندل برق مـیزد و من و عاشق خودش کرده و بوس مـی کردم پای خانوم بوی خیلی خوبی مـی داد و معلوم بود تازه اون پاهای پرستیدنیشون و شستن بعد از یـه مدتی گفتن خوب خیلی هوس خر سواری کردم یـالا  خر احمق منم سریع جلوی ارباب مثل خر شدم وسرورم  سوار من شدن و قلادم و گرفتن دستشون و کشیدن و هم زمان یـه لگد محکم با جفت پاشون زدن و پهلوم و گفتن را بیفت حیوان.یـه لحظه خیلی دردم گرفته بود و گردنمم همـینطور داشت با قلاده کشیده مـیشد اما سریع اطاعت کردم و راه افتادم اربابم همـینطور مـی خندیدن و و محکم و پاشون ضربه مـی زدن بـه پهلوم و مـیگفتن تندتر حیوون. بعد گفتن ناهار پیتزاو همـینطور کـه سوار من بودن زنگ زدن سفارش پیتزا و کلی مخلفات از من پول گرفتن و گفتن برو تو یـه اتاق کـه تخت داشته باشـه یـالا حیوون منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت اتاقی کـه تخت داشت و خانوم پیـاده شدن و نشستن رو تخت وگفتن یـالا گمشو طناب و بیـار منم سریع اطاعت کردم و طناب و اوردم کـه خانم پاشودن و گفتن خوب حالا دراز بکش و منم دراز کشیدم و خانوم امدن رو تخت و من و بستن  بـه تخت و وایسادن رو ی من و اول با صندلشون با ک..م بازی و خندیدن و بعد زیر پاشون ک..رم و له و داد زدن وای بـه حالت صدات درون بیـادبعد از 5 دقیقه کـه همـینطور رو ک..ر من بودن امدن رو سینم و صندلشون و در اوردن و انداختن رو ک..ر من و بعد شروع پ رو های من و بعد امدن رو صورت من و مـی خندیدن و بعد با شصت پریستیدنی پاشون بان بازی  و بعد گفتن زبونتو بیـاربیرون  مـیخوام له له بزنی واسه پام من زبون و اوردم بیرون کـه خانم کل کف پای زیباشون و کشیدن رو زبونم منم داشت لذت مـیبردم و با اشتیـاق مزه ی پای خانوم و حس مـیکردم اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا و حس مـیکردم کـه خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم کـه من یـه اخی گفتم کخ با پا زدن تو سرم و شروع خندیدن بعد دونـه دونـه انگشتای زیبای پاشون و مـی تو دهنم و مـی گفتن مـیک بزن سگ خوب و  انگشتاشون و مـی تو دهنم و منم که تا مـی تونستم مـیک مـیزدم که  ارباب بلند شدن  و ازادم و گفتن برو تدارک ناهار و به بین کـه الان مـیاد.منم سریع رفتم اشپزخانـه و مـیز و مرتب کردم کـه زنگ زدن خواستم برم درون و باز کنم کـه خانوم گفت بشین سر جات بابا کدام سگی درون و باز مـیکنـه تازه اگه م باشـه و زدن زیر خنده و در و باز و غذا و تحویل گرفتن و گفتن خوب خرم کو؟منم سریع رفتم جلوشون  و محکم زدن تو  شیکمم کـه از این بـه بعد نباید صدات کنم و سوارم شدن و رفتیم نزدیک مـیز ناهار خوری کـه خانم پیـاده شدن و  من صندلی و کشیدم کنار  و خانوم نشستن و به من گفتن بشین بغل مـیز  لبتو بزار رو پام و اروم بوس کن  که من اطاعت کردم و  لبم و گزاشتم رو پای خانم و شروع کردم بوسیدن پاهای خانم کـه خانم گفتن خوب حالا مـی تونی حرف بزنی.غذا مـیخوای؟منم سریع جواب دادم اگه لطف کنین بله سرورم.که گفتن خوب بعد التماس کن شاید دلم بـه حالت سوخت منم شروع کردم التماس کـه ارباب  یـه ذره بـه سگتون غذا بدید و ….. کـه یـه لقمـه پیتزا جویدن و توف جلوم بعد یـه خرده نوشابه ریختن روش و با  یـه  تفم تزئین ش و گفتن دیگه زر نمـیزنی و غذاتو کوفت کن کـه من سریع شروع کردم خوردن غذا و کامل کف زمـین وزدم و تمـیز کردم و بعد پای اربابم و به خاطر تشکر بوس کردم و که بعد دوباره لبم و چسبوندم بـه پای خانم و شروع کردم بوسیدن  وای چه لذتی داشت بوسیدن پاهای سرورم کـه پاشون و گزاشتن رو سرم و و سوارم شدنو محکم کوبیدن بـه پهلوم و گفتن مبل منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت مبل کـه خانوم پیـاده شدن و نشستن رو مبل و گفتن حالا نوبت بازیـه و باید من و سر گرم کنی بازیش اینجوریـه کـه من یـه کلمـه مـیگم و تو شروع مـیکنی درباره من کـه اربابتم و تویـه کره خر جمله مـیگی مواظب باش کـه زود بگی وگرنـه بعد تنبیـه مـیشی تنبیـهتم هم بدنیـه هم اینکه دیگه  تا اخر عمرت  اربابت و نمـیبینی بعد حواست باشـه و شروع .اولین کلمـه گوه بود کـه من گفتم من گوه اربابم هستم و افتخار مـی کنم.بعدی سگ کثیف و …… کـه خانم مـی خندیدن و مـی گفتن خاک تو سرت و بعد گفتن من کلاس دارم و باید برم بدو اماده شو.من سریع اماده شدم و امدم جلو ارباب کـه گفتن برو صندلم و بیـار پام کن و منم سریع اوردم و جلوی پای خانوم گزاشتم و پای خانم و با احترام بلند کردم و درون صندل گزاشتم و بعد اون یکی صندل و ادای احترام کردم و پای خانم و بوسیدم و خانم بلند شدن و گفتن جای پام و تا دم درون به بوس و منم همـینکار و کردم و دم درون خانم گفتن بسه دیگه پاشو و رفتیم خانم و رسوندم خانـه و گفتن وایسا کتابام و وردارم و ورداشتن و رسوندمشون و اخر سر تک تک انگشتانشون و گزاشتن رو لبم و بوسیدم و گفتن ساعت 5 منتظرتم و رفتن و من از اون موقع ی اربابم هستم و قرار هست با هم ازدواج کنیم و غیر از این رابطه عاشق هم هستیم.

چطور بود؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on مارس 2, 2008 at 11:55 ق.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: زن دایی میسترس ، زن دایی میسترس




[داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... زن دایی میسترس]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 05:03:00 +0000



داستانهای بردگی پا

داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ...

 اینم یکی دیگه از داستان ها

سلام. 

امروز مـیخوام یـه داستان بگم برمـیگرده بـه پارسال همـین موقع ها.

من خودم 19 سالم هست و حس اسلیو بودن و دارم و از بچگی دوشت داشتم ی خانم ها باشم و بهشون خدمت کنم اما هیچ ارباب من نمـیشد و کلا تو ایران پیدا نکردم یـا جن.. داستانهای بردگی پا بودن و پول مـیگرفتن و … کـه اسم خودشتون و گزاشته بودن به منظور همـین تصمـیم گرفتم این حس و به ای عادی بگم شاید خوششون بیـاد و بشن من.

پارسال تابستان بود کـه من تو اینترنت با یـه 17 ساله بـه نام نرگس اشنا شدم بعد از کلی مخ  زدن و شماره گرفتن یـه روز گفتم تو چیزی از و فوت فتیش و …. داستانهای بردگی پا مـیدونی؟گفت نـه و گیر کـه بگو منم بـه 1000 بد بختی نگفتم و یـه روز تو نت با یـه ایدی دیگه پی ام دادم و گفتم من این حس ودارم و اینجوریـه و  کامل با چند که تا سایت و عبراش توضیح دادم اینم گفت یعنی چی؟احترام ادم ها خیلی بیشتر از اینـه کـه بخوای ی من شی و …. منم گفتم نـه شما ارباب من هستید و  و اول خجالت مـیکشید و مـیگفت نـه کـه من سیریش شدم و گفتم من عاشق این هستم  بـه عنوان سگ بـه شما خدمت کنم و پاتون وب و …….. کـه اونم گفت اتفاقا پام خیلی بو مـیگیره و من گفتم عاشق همون بو هستم و نیمزارم یـه زره اون هدر بره و …………..

خلاصه بعد اینکه از این حس خوشش امد بهش گفتم کی هستم و …. کـه یـه مدت باهام قهر بود کـه با سیریش شدن من اشتی کرد و قرار شد من یـه جا گیر بیـارم این حس و امتحان کنـه منم چند که تا بلاگ معرفی کردم کـه داستان داشت مثل فوت اسنیفر یـا ی مغرور  و بره بخونـه یـه ذره وارد شـه مکان و گیر اوردم و گفت بـه شرتی مـیاد کـه کل مدت دست و پای من بسته باشـه!قبول کردم . قرار شد فردا بعد ظهر برم دنبالش و با خودم طناب و قلاده و شمع و چسب و  …. بـه برم و بریم.

فردا رفتم دنبالش تو ماشین همش مـی خندید و مـیگفت خاک تو سرت دهنت صافه کل اینکارارو کـه تو بلاگا بود باهات مـیکنم  منم مـیگفتم شما اربابید و من مثل چرکانگشت  پاتونم و مـیخندید و تو چشاش یـه برق خاصی مـیزد و منم خوشحال چون واقعا دوسش داشتم و الانم بـه ارزوی چندین و چند سالم داشتم مـی رسیدم کـه اون چیزی نبود جز خدمت بـه نرگس وقتی رسیدیم رفت  تو مانتوش و دراورد و انداخت رو سرم و و رفت رو مبل نشست و گفت خوب اول برو شو و طناب و بیـار.

منم  رفتم لباس های خانم و اویزون کردم و شدم و طناب ورداشتم و رفتم و گفت مگه وارد نیستی کدام سگی جلو اربابش  وایمـیسه؟منم سریع حالت سگی گرفتم و گفت دیگه حق حرف زدنم نداری و هر جا لازم باشـه بهت مـیگم حرف بزنی و من و دیگه ارباب صدا مـیزنی حالا دستات و بیـار جلو و دست و پای من و محکم بست و گفت خوب حالا شد.

بعد پاشونو کـه تو یـه صندل صورتی برق مـیزد با یـه لاک صورتی ناز انداختن رو اون یکی پاشون و گفتن یـالا سگ خوب بخواب زیر پام و کف کفشم و فقط بوس کن.منم کـه به ارزوم رسیده بودم و همـیشـه ارزوی همچین لحظه و داشتم سریع خوابیدم زیر پاشون و کف کفششون و تند تند بوس کردم مزه خاک و حس مـیکردم اما خاک کفش ارباب بود با علاقه بوش مـیکردم که تا پاشون و بلند و اون یکی پاشون و گزاشتن رو صورتم و باز من شروع کردم بـه بوس کـه بعد  پاشون و ورداشتن و یـه توف گنده انداختن رو صورتم و با کفش ش بـه کل صورتم و شروع خندیدن و گفتن خوب حالا برو قلادت و برو بیـار بـه بندم.منم سریع پا شدم و قلادم و اوردم و ارباب بست گردنم و گفت  خوب حالا دماغت و کنانگشتای پام و حسابی بو کم منم  دماغم و کردمانگشت پای خانوم و شروع کردم نفس کشیدن کـه ارباب داد زدن صدای نفس کشیدنت نمـیاد و من بلند نفس عمـیق مـیکشیدم و بعد گفتن خوب حالا دونـه دونـه از انگشتای پام بیـا بالا و شروع کن و بوس .منم سریع اطاعت کردم و پاهای پرستیدنی خانم کـه تو صندل برق مـیزد و من و عاشق خودش کرده و بوس مـی کردم پای خانوم بوی خیلی خوبی مـی داد و معلوم بود تازه اون پاهای پرستیدنیشون و شستن بعد از یـه مدتی گفتن خوب خیلی هوس خر سواری کردم یـالا  خر احمق منم سریع جلوی ارباب مثل خر شدم وسرورم  سوار من شدن و قلادم و گرفتن دستشون و کشیدن و هم زمان یـه لگد محکم با جفت پاشون زدن و پهلوم و گفتن را بیفت حیوان.یـه لحظه خیلی دردم گرفته بود و گردنمم همـینطور داشت با قلاده کشیده مـیشد اما سریع اطاعت کردم و راه افتادم اربابم همـینطور مـی خندیدن و و محکم و پاشون ضربه مـی زدن بـه پهلوم و مـیگفتن تندتر حیوون. بعد گفتن ناهار پیتزاو همـینطور کـه سوار من بودن زنگ زدن سفارش پیتزا و کلی مخلفات از من پول گرفتن و گفتن برو تو یـه اتاق کـه تخت داشته باشـه یـالا حیوون منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت اتاقی کـه تخت داشت و خانوم پیـاده شدن و نشستن رو تخت وگفتن یـالا گمشو طناب و بیـار منم سریع اطاعت کردم و طناب و اوردم کـه خانم پاشودن و گفتن خوب حالا دراز بکش و منم دراز کشیدم و خانوم امدن رو تخت و من و بستن  بـه تخت و وایسادن رو ی من و اول با صندلشون با ک..م بازی و خندیدن و بعد زیر پاشون ک..رم و له و داد زدن وای بـه حالت صدات درون بیـادبعد از 5 دقیقه کـه همـینطور رو ک..ر من بودن امدن رو سینم و صندلشون و در اوردن و انداختن رو ک..ر من و بعد شروع پ رو های من و بعد امدن رو صورت من و مـی خندیدن و بعد با شصت پریستیدنی پاشون بان بازی  و بعد گفتن زبونتو بیـاربیرون  مـیخوام له له بزنی واسه پام من زبون و اوردم بیرون کـه خانم کل کف پای زیباشون و کشیدن رو زبونم منم داشت لذت مـیبردم و با اشتیـاق مزه ی پای خانوم و حس مـیکردم اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا و حس مـیکردم کـه خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم کـه من یـه اخی گفتم کخ با پا زدن تو سرم و شروع خندیدن بعد دونـه دونـه انگشتای زیبای پاشون و مـی تو دهنم و مـی گفتن مـیک بزن سگ خوب و  انگشتاشون و مـی تو دهنم و منم که تا مـی تونستم مـیک مـیزدم که  ارباب بلند شدن  و ازادم و گفتن برو تدارک ناهار و به بین کـه الان مـیاد.منم سریع رفتم اشپزخانـه و مـیز و مرتب کردم کـه زنگ زدن خواستم برم درون و باز کنم کـه خانوم گفت بشین سر جات بابا کدام سگی درون و باز مـیکنـه تازه اگه م باشـه و زدن زیر خنده و در و باز و غذا و تحویل گرفتن و گفتن خوب خرم کو؟منم سریع رفتم جلوشون  و محکم زدن تو  شیکمم کـه از این بـه بعد نباید صدات کنم و سوارم شدن و رفتیم نزدیک مـیز ناهار خوری کـه خانم پیـاده شدن و  من صندلی و کشیدم کنار  و خانوم نشستن و به من گفتن بشین بغل مـیز  لبتو بزار رو پام و اروم بوس کن  که من اطاعت کردم و  لبم و گزاشتم رو پای خانم و شروع کردم بوسیدن پاهای خانم کـه خانم گفتن خوب حالا مـی تونی حرف بزنی.غذا مـیخوای؟منم سریع جواب دادم اگه لطف کنین بله سرورم.که گفتن خوب بعد التماس کن شاید دلم بـه حالت سوخت منم شروع کردم التماس کـه ارباب  یـه ذره بـه سگتون غذا بدید و ….. کـه یـه لقمـه پیتزا جویدن و توف جلوم بعد یـه خرده نوشابه ریختن روش و با  یـه  تفم تزئین ش و گفتن دیگه زر نمـیزنی و غذاتو کوفت کن کـه من سریع شروع کردم خوردن غذا و کامل کف زمـین وزدم و تمـیز کردم و بعد پای اربابم و به خاطر تشکر بوس کردم و که بعد دوباره لبم و چسبوندم بـه پای خانم و شروع کردم بوسیدن  وای چه لذتی داشت بوسیدن پاهای سرورم کـه پاشون و گزاشتن رو سرم و و سوارم شدنو محکم کوبیدن بـه پهلوم و گفتن مبل منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت مبل کـه خانوم پیـاده شدن و نشستن رو مبل و گفتن حالا نوبت بازیـه و باید من و سر گرم کنی بازیش اینجوریـه کـه من یـه کلمـه مـیگم و تو شروع مـیکنی درباره من کـه اربابتم و تویـه کره خر جمله مـیگی مواظب باش کـه زود بگی وگرنـه بعد تنبیـه مـیشی تنبیـهتم هم بدنیـه هم اینکه دیگه  تا اخر عمرت  اربابت و نمـیبینی بعد حواست باشـه و شروع .اولین کلمـه گوه بود کـه من گفتم من گوه اربابم هستم و افتخار مـی کنم.بعدی سگ کثیف و …… کـه خانم مـی خندیدن و مـی گفتن خاک تو سرت و بعد گفتن من کلاس دارم و باید برم بدو اماده شو.من سریع اماده شدم و امدم جلو ارباب کـه گفتن برو صندلم و بیـار پام کن و منم سریع اوردم و جلوی پای خانوم گزاشتم و پای خانم و با احترام بلند کردم و درون صندل گزاشتم و بعد اون یکی صندل و ادای احترام کردم و پای خانم و بوسیدم و خانم بلند شدن و گفتن جای پام و تا دم درون به بوس و منم همـینکار و کردم و دم درون خانم گفتن بسه دیگه پاشو و رفتیم خانم و رسوندم خانـه و گفتن وایسا کتابام و وردارم و ورداشتن و رسوندمشون و اخر سر تک تک انگشتانشون و گزاشتن رو لبم و بوسیدم و گفتن ساعت 5 منتظرتم و رفتن و من از اون موقع ی اربابم هستم و قرار هست با هم ازدواج کنیم و غیر از این رابطه عاشق هم هستیم.

چطور بود؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on مارس 2, 2008 at 11:55 ق.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: داستانهای بردگی پا ، داستانهای بردگی پا




[داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... داستانهای بردگی پا]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 05:03:00 +0000



برده ی ارباب هومن

داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ...

 اینم یکی دیگه از داستان ها

سلام. 

امروز مـیخوام یـه داستان بگم برمـیگرده بـه پارسال همـین موقع ها.

من خودم 19 سالم هست و حس اسلیو بودن و دارم و از بچگی دوشت داشتم ی خانم ها باشم و بهشون خدمت کنم اما هیچ ارباب من نمـیشد و کلا تو ایران پیدا نکردم یـا جن.. برده ی ارباب هومن بودن و پول مـیگرفتن و … کـه اسم خودشتون و گزاشته بودن به منظور همـین تصمـیم گرفتم این حس و به ای عادی بگم شاید خوششون بیـاد و بشن من.

پارسال تابستان بود کـه من تو اینترنت با یـه 17 ساله بـه نام نرگس اشنا شدم بعد از کلی مخ  زدن و شماره گرفتن یـه روز گفتم تو چیزی از و فوت فتیش و …. برده ی ارباب هومن مـیدونی؟گفت نـه و گیر کـه بگو منم بـه 1000 بد بختی نگفتم و یـه روز تو نت با یـه ایدی دیگه پی ام دادم و گفتم من این حس ودارم و اینجوریـه و  کامل با چند که تا سایت و عبراش توضیح دادم اینم گفت یعنی چی؟احترام ادم ها خیلی بیشتر از اینـه کـه بخوای ی من شی و …. منم گفتم نـه شما ارباب من هستید و  و اول خجالت مـیکشید و مـیگفت نـه کـه من سیریش شدم و گفتم من عاشق این هستم  بـه عنوان سگ بـه شما خدمت کنم و پاتون وب و …….. کـه اونم گفت اتفاقا پام خیلی بو مـیگیره و من گفتم عاشق همون بو هستم و نیمزارم یـه زره اون هدر بره و …………..

خلاصه بعد اینکه از این حس خوشش امد بهش گفتم کی هستم و …. کـه یـه مدت باهام قهر بود کـه با سیریش شدن من اشتی کرد و قرار شد من یـه جا گیر بیـارم این حس و امتحان کنـه منم چند که تا بلاگ معرفی کردم کـه داستان داشت مثل فوت اسنیفر یـا ی مغرور  و بره بخونـه یـه ذره وارد شـه مکان و گیر اوردم و گفت بـه شرتی مـیاد کـه کل مدت دست و پای من بسته باشـه!قبول کردم . قرار شد فردا بعد ظهر برم دنبالش و با خودم طناب و قلاده و شمع و چسب و  …. بـه برم و بریم.

فردا رفتم دنبالش تو ماشین همش مـی خندید و مـیگفت خاک تو سرت دهنت صافه کل اینکارارو کـه تو بلاگا بود باهات مـیکنم  منم مـیگفتم شما اربابید و من مثل چرکانگشت  پاتونم و مـیخندید و تو چشاش یـه برق خاصی مـیزد و منم خوشحال چون واقعا دوسش داشتم و الانم بـه ارزوی چندین و چند سالم داشتم مـی رسیدم کـه اون چیزی نبود جز خدمت بـه نرگس وقتی رسیدیم رفت  تو مانتوش و دراورد و انداخت رو سرم و و رفت رو مبل نشست و گفت خوب اول برو شو و طناب و بیـار.

منم  رفتم لباس های خانم و اویزون کردم و شدم و طناب ورداشتم و رفتم و گفت مگه وارد نیستی کدام سگی جلو اربابش  وایمـیسه؟منم سریع حالت سگی گرفتم و گفت دیگه حق حرف زدنم نداری و هر جا لازم باشـه بهت مـیگم حرف بزنی و من و دیگه ارباب صدا مـیزنی حالا دستات و بیـار جلو و دست و پای من و محکم بست و گفت خوب حالا شد.

بعد پاشونو کـه تو یـه صندل صورتی برق مـیزد با یـه لاک صورتی ناز انداختن رو اون یکی پاشون و گفتن یـالا سگ خوب بخواب زیر پام و کف کفشم و فقط بوس کن.منم کـه به ارزوم رسیده بودم و همـیشـه ارزوی همچین لحظه و داشتم سریع خوابیدم زیر پاشون و کف کفششون و تند تند بوس کردم مزه خاک و حس مـیکردم اما خاک کفش ارباب بود با علاقه بوش مـیکردم که تا پاشون و بلند و اون یکی پاشون و گزاشتن رو صورتم و باز من شروع کردم بـه بوس کـه بعد  پاشون و ورداشتن و یـه توف گنده انداختن رو صورتم و با کفش ش بـه کل صورتم و شروع خندیدن و گفتن خوب حالا برو قلادت و برو بیـار بـه بندم.منم سریع پا شدم و قلادم و اوردم و ارباب بست گردنم و گفت  خوب حالا دماغت و کنانگشتای پام و حسابی بو کم منم  دماغم و کردمانگشت پای خانوم و شروع کردم نفس کشیدن کـه ارباب داد زدن صدای نفس کشیدنت نمـیاد و من بلند نفس عمـیق مـیکشیدم و بعد گفتن خوب حالا دونـه دونـه از انگشتای پام بیـا بالا و شروع کن و بوس .منم سریع اطاعت کردم و پاهای پرستیدنی خانم کـه تو صندل برق مـیزد و من و عاشق خودش کرده و بوس مـی کردم پای خانوم بوی خیلی خوبی مـی داد و معلوم بود تازه اون پاهای پرستیدنیشون و شستن بعد از یـه مدتی گفتن خوب خیلی هوس خر سواری کردم یـالا  خر احمق منم سریع جلوی ارباب مثل خر شدم وسرورم  سوار من شدن و قلادم و گرفتن دستشون و کشیدن و هم زمان یـه لگد محکم با جفت پاشون زدن و پهلوم و گفتن را بیفت حیوان.یـه لحظه خیلی دردم گرفته بود و گردنمم همـینطور داشت با قلاده کشیده مـیشد اما سریع اطاعت کردم و راه افتادم اربابم همـینطور مـی خندیدن و و محکم و پاشون ضربه مـی زدن بـه پهلوم و مـیگفتن تندتر حیوون. بعد گفتن ناهار پیتزاو همـینطور کـه سوار من بودن زنگ زدن سفارش پیتزا و کلی مخلفات از من پول گرفتن و گفتن برو تو یـه اتاق کـه تخت داشته باشـه یـالا حیوون منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت اتاقی کـه تخت داشت و خانوم پیـاده شدن و نشستن رو تخت وگفتن یـالا گمشو طناب و بیـار منم سریع اطاعت کردم و طناب و اوردم کـه خانم پاشودن و گفتن خوب حالا دراز بکش و منم دراز کشیدم و خانوم امدن رو تخت و من و بستن  بـه تخت و وایسادن رو ی من و اول با صندلشون با ک..م بازی و خندیدن و بعد زیر پاشون ک..رم و له و داد زدن وای بـه حالت صدات درون بیـادبعد از 5 دقیقه کـه همـینطور رو ک..ر من بودن امدن رو سینم و صندلشون و در اوردن و انداختن رو ک..ر من و بعد شروع پ رو های من و بعد امدن رو صورت من و مـی خندیدن و بعد با شصت پریستیدنی پاشون بان بازی  و بعد گفتن زبونتو بیـاربیرون  مـیخوام له له بزنی واسه پام من زبون و اوردم بیرون کـه خانم کل کف پای زیباشون و کشیدن رو زبونم منم داشت لذت مـیبردم و با اشتیـاق مزه ی پای خانوم و حس مـیکردم اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا و حس مـیکردم کـه خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم کـه من یـه اخی گفتم کخ با پا زدن تو سرم و شروع خندیدن بعد دونـه دونـه انگشتای زیبای پاشون و مـی تو دهنم و مـی گفتن مـیک بزن سگ خوب و  انگشتاشون و مـی تو دهنم و منم که تا مـی تونستم مـیک مـیزدم که  ارباب بلند شدن  و ازادم و گفتن برو تدارک ناهار و به بین کـه الان مـیاد.منم سریع رفتم اشپزخانـه و مـیز و مرتب کردم کـه زنگ زدن خواستم برم درون و باز کنم کـه خانوم گفت بشین سر جات بابا کدام سگی درون و باز مـیکنـه تازه اگه م باشـه و زدن زیر خنده و در و باز و غذا و تحویل گرفتن و گفتن خوب خرم کو؟منم سریع رفتم جلوشون  و محکم زدن تو  شیکمم کـه از این بـه بعد نباید صدات کنم و سوارم شدن و رفتیم نزدیک مـیز ناهار خوری کـه خانم پیـاده شدن و  من صندلی و کشیدم کنار  و خانوم نشستن و به من گفتن بشین بغل مـیز  لبتو بزار رو پام و اروم بوس کن  که من اطاعت کردم و  لبم و گزاشتم رو پای خانم و شروع کردم بوسیدن پاهای خانم کـه خانم گفتن خوب حالا مـی تونی حرف بزنی.غذا مـیخوای؟منم سریع جواب دادم اگه لطف کنین بله سرورم.که گفتن خوب بعد التماس کن شاید دلم بـه حالت سوخت منم شروع کردم التماس کـه ارباب  یـه ذره بـه سگتون غذا بدید و ….. کـه یـه لقمـه پیتزا جویدن و توف جلوم بعد یـه خرده نوشابه ریختن روش و با  یـه  تفم تزئین ش و گفتن دیگه زر نمـیزنی و غذاتو کوفت کن کـه من سریع شروع کردم خوردن غذا و کامل کف زمـین وزدم و تمـیز کردم و بعد پای اربابم و به خاطر تشکر بوس کردم و که بعد دوباره لبم و چسبوندم بـه پای خانم و شروع کردم بوسیدن  وای چه لذتی داشت بوسیدن پاهای سرورم کـه پاشون و گزاشتن رو سرم و و سوارم شدنو محکم کوبیدن بـه پهلوم و گفتن مبل منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت مبل کـه خانوم پیـاده شدن و نشستن رو مبل و گفتن حالا نوبت بازیـه و باید من و سر گرم کنی بازیش اینجوریـه کـه من یـه کلمـه مـیگم و تو شروع مـیکنی درباره من کـه اربابتم و تویـه کره خر جمله مـیگی مواظب باش کـه زود بگی وگرنـه بعد تنبیـه مـیشی تنبیـهتم هم بدنیـه هم اینکه دیگه  تا اخر عمرت  اربابت و نمـیبینی بعد حواست باشـه و شروع .اولین کلمـه گوه بود کـه من گفتم من گوه اربابم هستم و افتخار مـی کنم.بعدی سگ کثیف و …… کـه خانم مـی خندیدن و مـی گفتن خاک تو سرت و بعد گفتن من کلاس دارم و باید برم بدو اماده شو.من سریع اماده شدم و امدم جلو ارباب کـه گفتن برو صندلم و بیـار پام کن و منم سریع اوردم و جلوی پای خانوم گزاشتم و پای خانم و با احترام بلند کردم و درون صندل گزاشتم و بعد اون یکی صندل و ادای احترام کردم و پای خانم و بوسیدم و خانم بلند شدن و گفتن جای پام و تا دم درون به بوس و منم همـینکار و کردم و دم درون خانم گفتن بسه دیگه پاشو و رفتیم خانم و رسوندم خانـه و گفتن وایسا کتابام و وردارم و ورداشتن و رسوندمشون و اخر سر تک تک انگشتانشون و گزاشتن رو لبم و بوسیدم و گفتن ساعت 5 منتظرتم و رفتن و من از اون موقع ی اربابم هستم و قرار هست با هم ازدواج کنیم و غیر از این رابطه عاشق هم هستیم.

چطور بود؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on مارس 2, 2008 at 11:55 ق.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: برده ی ارباب هومن ، برده ی ارباب هومن




[داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... برده ی ارباب هومن]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 05:03:00 +0000



بردگی زن بابا

داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ...

 اینم یکی دیگه از داستان ها

سلام. 

امروز مـیخوام یـه داستان بگم برمـیگرده بـه پارسال همـین موقع ها.

من خودم 19 سالم هست و حس اسلیو بودن و دارم و از بچگی دوشت داشتم ی خانم ها باشم و بهشون خدمت کنم اما هیچ ارباب من نمـیشد و کلا تو ایران پیدا نکردم یـا جن.. بردگی زن بابا بودن و پول مـیگرفتن و … کـه اسم خودشتون و گزاشته بودن به منظور همـین تصمـیم گرفتم این حس و به ای عادی بگم شاید خوششون بیـاد و بشن من.

پارسال تابستان بود کـه من تو اینترنت با یـه 17 ساله بـه نام نرگس اشنا شدم بعد از کلی مخ  زدن و شماره گرفتن یـه روز گفتم تو چیزی از و فوت فتیش و …. بردگی زن بابا مـیدونی؟گفت نـه و گیر کـه بگو منم بـه 1000 بد بختی نگفتم و یـه روز تو نت با یـه ایدی دیگه پی ام دادم و گفتم من این حس ودارم و اینجوریـه و  کامل با چند که تا سایت و عبراش توضیح دادم اینم گفت یعنی چی؟احترام ادم ها خیلی بیشتر از اینـه کـه بخوای ی من شی و …. منم گفتم نـه شما ارباب من هستید و  و اول خجالت مـیکشید و مـیگفت نـه کـه من سیریش شدم و گفتم من عاشق این هستم  بـه عنوان سگ بـه شما خدمت کنم و پاتون وب و …….. کـه اونم گفت اتفاقا پام خیلی بو مـیگیره و من گفتم عاشق همون بو هستم و نیمزارم یـه زره اون هدر بره و …………..

خلاصه بعد اینکه از این حس خوشش امد بهش گفتم کی هستم و …. کـه یـه مدت باهام قهر بود کـه با سیریش شدن من اشتی کرد و قرار شد من یـه جا گیر بیـارم این حس و امتحان کنـه منم چند که تا بلاگ معرفی کردم کـه داستان داشت مثل فوت اسنیفر یـا ی مغرور  و بره بخونـه یـه ذره وارد شـه مکان و گیر اوردم و گفت بـه شرتی مـیاد کـه کل مدت دست و پای من بسته باشـه!قبول کردم . قرار شد فردا بعد ظهر برم دنبالش و با خودم طناب و قلاده و شمع و چسب و  …. بـه برم و بریم.

فردا رفتم دنبالش تو ماشین همش مـی خندید و مـیگفت خاک تو سرت دهنت صافه کل اینکارارو کـه تو بلاگا بود باهات مـیکنم  منم مـیگفتم شما اربابید و من مثل چرکانگشت  پاتونم و مـیخندید و تو چشاش یـه برق خاصی مـیزد و منم خوشحال چون واقعا دوسش داشتم و الانم بـه ارزوی چندین و چند سالم داشتم مـی رسیدم کـه اون چیزی نبود جز خدمت بـه نرگس وقتی رسیدیم رفت  تو مانتوش و دراورد و انداخت رو سرم و و رفت رو مبل نشست و گفت خوب اول برو شو و طناب و بیـار.

منم  رفتم لباس های خانم و اویزون کردم و شدم و طناب ورداشتم و رفتم و گفت مگه وارد نیستی کدام سگی جلو اربابش  وایمـیسه؟منم سریع حالت سگی گرفتم و گفت دیگه حق حرف زدنم نداری و هر جا لازم باشـه بهت مـیگم حرف بزنی و من و دیگه ارباب صدا مـیزنی حالا دستات و بیـار جلو و دست و پای من و محکم بست و گفت خوب حالا شد.

بعد پاشونو کـه تو یـه صندل صورتی برق مـیزد با یـه لاک صورتی ناز انداختن رو اون یکی پاشون و گفتن یـالا سگ خوب بخواب زیر پام و کف کفشم و فقط بوس کن.منم کـه به ارزوم رسیده بودم و همـیشـه ارزوی همچین لحظه و داشتم سریع خوابیدم زیر پاشون و کف کفششون و تند تند بوس کردم مزه خاک و حس مـیکردم اما خاک کفش ارباب بود با علاقه بوش مـیکردم که تا پاشون و بلند و اون یکی پاشون و گزاشتن رو صورتم و باز من شروع کردم بـه بوس کـه بعد  پاشون و ورداشتن و یـه توف گنده انداختن رو صورتم و با کفش ش بـه کل صورتم و شروع خندیدن و گفتن خوب حالا برو قلادت و برو بیـار بـه بندم.منم سریع پا شدم و قلادم و اوردم و ارباب بست گردنم و گفت  خوب حالا دماغت و کنانگشتای پام و حسابی بو کم منم  دماغم و کردمانگشت پای خانوم و شروع کردم نفس کشیدن کـه ارباب داد زدن صدای نفس کشیدنت نمـیاد و من بلند نفس عمـیق مـیکشیدم و بعد گفتن خوب حالا دونـه دونـه از انگشتای پام بیـا بالا و شروع کن و بوس .منم سریع اطاعت کردم و پاهای پرستیدنی خانم کـه تو صندل برق مـیزد و من و عاشق خودش کرده و بوس مـی کردم پای خانوم بوی خیلی خوبی مـی داد و معلوم بود تازه اون پاهای پرستیدنیشون و شستن بعد از یـه مدتی گفتن خوب خیلی هوس خر سواری کردم یـالا  خر احمق منم سریع جلوی ارباب مثل خر شدم وسرورم  سوار من شدن و قلادم و گرفتن دستشون و کشیدن و هم زمان یـه لگد محکم با جفت پاشون زدن و پهلوم و گفتن را بیفت حیوان.یـه لحظه خیلی دردم گرفته بود و گردنمم همـینطور داشت با قلاده کشیده مـیشد اما سریع اطاعت کردم و راه افتادم اربابم همـینطور مـی خندیدن و و محکم و پاشون ضربه مـی زدن بـه پهلوم و مـیگفتن تندتر حیوون. بعد گفتن ناهار پیتزاو همـینطور کـه سوار من بودن زنگ زدن سفارش پیتزا و کلی مخلفات از من پول گرفتن و گفتن برو تو یـه اتاق کـه تخت داشته باشـه یـالا حیوون منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت اتاقی کـه تخت داشت و خانوم پیـاده شدن و نشستن رو تخت وگفتن یـالا گمشو طناب و بیـار منم سریع اطاعت کردم و طناب و اوردم کـه خانم پاشودن و گفتن خوب حالا دراز بکش و منم دراز کشیدم و خانوم امدن رو تخت و من و بستن  بـه تخت و وایسادن رو ی من و اول با صندلشون با ک..م بازی و خندیدن و بعد زیر پاشون ک..رم و له و داد زدن وای بـه حالت صدات درون بیـادبعد از 5 دقیقه کـه همـینطور رو ک..ر من بودن امدن رو سینم و صندلشون و در اوردن و انداختن رو ک..ر من و بعد شروع پ رو های من و بعد امدن رو صورت من و مـی خندیدن و بعد با شصت پریستیدنی پاشون بان بازی  و بعد گفتن زبونتو بیـاربیرون  مـیخوام له له بزنی واسه پام من زبون و اوردم بیرون کـه خانم کل کف پای زیباشون و کشیدن رو زبونم منم داشت لذت مـیبردم و با اشتیـاق مزه ی پای خانوم و حس مـیکردم اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا و حس مـیکردم کـه خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم کـه من یـه اخی گفتم کخ با پا زدن تو سرم و شروع خندیدن بعد دونـه دونـه انگشتای زیبای پاشون و مـی تو دهنم و مـی گفتن مـیک بزن سگ خوب و  انگشتاشون و مـی تو دهنم و منم که تا مـی تونستم مـیک مـیزدم که  ارباب بلند شدن  و ازادم و گفتن برو تدارک ناهار و به بین کـه الان مـیاد.منم سریع رفتم اشپزخانـه و مـیز و مرتب کردم کـه زنگ زدن خواستم برم درون و باز کنم کـه خانوم گفت بشین سر جات بابا کدام سگی درون و باز مـیکنـه تازه اگه م باشـه و زدن زیر خنده و در و باز و غذا و تحویل گرفتن و گفتن خوب خرم کو؟منم سریع رفتم جلوشون  و محکم زدن تو  شیکمم کـه از این بـه بعد نباید صدات کنم و سوارم شدن و رفتیم نزدیک مـیز ناهار خوری کـه خانم پیـاده شدن و  من صندلی و کشیدم کنار  و خانوم نشستن و به من گفتن بشین بغل مـیز  لبتو بزار رو پام و اروم بوس کن  که من اطاعت کردم و  لبم و گزاشتم رو پای خانم و شروع کردم بوسیدن پاهای خانم کـه خانم گفتن خوب حالا مـی تونی حرف بزنی.غذا مـیخوای؟منم سریع جواب دادم اگه لطف کنین بله سرورم.که گفتن خوب بعد التماس کن شاید دلم بـه حالت سوخت منم شروع کردم التماس کـه ارباب  یـه ذره بـه سگتون غذا بدید و ….. کـه یـه لقمـه پیتزا جویدن و توف جلوم بعد یـه خرده نوشابه ریختن روش و با  یـه  تفم تزئین ش و گفتن دیگه زر نمـیزنی و غذاتو کوفت کن کـه من سریع شروع کردم خوردن غذا و کامل کف زمـین وزدم و تمـیز کردم و بعد پای اربابم و به خاطر تشکر بوس کردم و که بعد دوباره لبم و چسبوندم بـه پای خانم و شروع کردم بوسیدن  وای چه لذتی داشت بوسیدن پاهای سرورم کـه پاشون و گزاشتن رو سرم و و سوارم شدنو محکم کوبیدن بـه پهلوم و گفتن مبل منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت مبل کـه خانوم پیـاده شدن و نشستن رو مبل و گفتن حالا نوبت بازیـه و باید من و سر گرم کنی بازیش اینجوریـه کـه من یـه کلمـه مـیگم و تو شروع مـیکنی درباره من کـه اربابتم و تویـه کره خر جمله مـیگی مواظب باش کـه زود بگی وگرنـه بعد تنبیـه مـیشی تنبیـهتم هم بدنیـه هم اینکه دیگه  تا اخر عمرت  اربابت و نمـیبینی بعد حواست باشـه و شروع .اولین کلمـه گوه بود کـه من گفتم من گوه اربابم هستم و افتخار مـی کنم.بعدی سگ کثیف و …… کـه خانم مـی خندیدن و مـی گفتن خاک تو سرت و بعد گفتن من کلاس دارم و باید برم بدو اماده شو.من سریع اماده شدم و امدم جلو ارباب کـه گفتن برو صندلم و بیـار پام کن و منم سریع اوردم و جلوی پای خانوم گزاشتم و پای خانم و با احترام بلند کردم و درون صندل گزاشتم و بعد اون یکی صندل و ادای احترام کردم و پای خانم و بوسیدم و خانم بلند شدن و گفتن جای پام و تا دم درون به بوس و منم همـینکار و کردم و دم درون خانم گفتن بسه دیگه پاشو و رفتیم خانم و رسوندم خانـه و گفتن وایسا کتابام و وردارم و ورداشتن و رسوندمشون و اخر سر تک تک انگشتانشون و گزاشتن رو لبم و بوسیدم و گفتن ساعت 5 منتظرتم و رفتن و من از اون موقع ی اربابم هستم و قرار هست با هم ازدواج کنیم و غیر از این رابطه عاشق هم هستیم.

چطور بود؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on مارس 2, 2008 at 11:55 ق.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: بردگی زن بابا ، بردگی زن بابا




[داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... بردگی زن بابا]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 05:03:00 +0000



روش های تنبیه اسلیو

عتنبیـه و تحقیر | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ارباب هستی

سلام.

از دوستانی کـه وقت مـیزارن و نظر مـیدن ممنون.

در مورد دیر بالا امدن وبلاگ هم خودم مطلع هستم و ناراحت به منظور همـین با مطلب جدید مطلب قدیم و خلاصه مطلب مـی که تا صفحه اصلی سری بیـاد بالا و از پست بدی حجم عها و کم مـیکنم و این پست و چون از قبل  اپلود کرده بودم اما به منظور نظرات کم نزاشتم حجمش و تغیری ندادم.

امروز چند که تا عاز یک انتخاب کردم کـه متاسفانـه اسمش و نمـیدونم.

امـیدوارم هستی بـه پسندند.

نظرتون  و بگین کـه سرعت اپ ها واسه نظرهای کم گرفته نشـه.

عاول و دوم اماده و بستن هست کـه خودش اینکار  و مـیکنـه.

عسوم زدن توسط هست کـه واقعا  لذت بخشـه و و محروم کرده دیدن تنبیـه .

عچهارم و پنجم شمع بازی هست کـه لذت خاصی یـه مـیده.

عششم عکه واقعا سخت و درد اوره خودتون بـه بینید.

موفق باشید.

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on فوریـه 6, 2008 at 12:48 ب.ظ. روش های تنبیه اسلیو and is filed under Uncategorized. روش های تنبیه اسلیو You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: روش های تنبیه اسلیو ، روش های تنبیه اسلیو




[عتنبیـه و تحقیر | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ارباب هستی روش های تنبیه اسلیو]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 01 Jul 2018 08:17:00 +0000



داستان اسپنک فتیش

داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ...

 اینم یکی دیگه از داستان ها

سلام. 

امروز مـیخوام یـه داستان بگم برمـیگرده بـه پارسال همـین موقع ها.

من خودم 19 سالم هست و حس اسلیو بودن و دارم و از بچگی دوشت داشتم ی خانم ها باشم و بهشون خدمت کنم اما هیچ ارباب من نمـیشد و کلا تو ایران پیدا نکردم یـا جن.. داستان اسپنک فتیش بودن و پول مـیگرفتن و … کـه اسم خودشتون و گزاشته بودن به منظور همـین تصمـیم گرفتم این حس و به ای عادی بگم شاید خوششون بیـاد و بشن من.

پارسال تابستان بود کـه من تو اینترنت با یـه 17 ساله بـه نام نرگس اشنا شدم بعد از کلی مخ  زدن و شماره گرفتن یـه روز گفتم تو چیزی از و فوت فتیش و …. داستان اسپنک فتیش مـیدونی؟گفت نـه و گیر کـه بگو منم بـه 1000 بد بختی نگفتم و یـه روز تو نت با یـه ایدی دیگه پی ام دادم و گفتم من این حس ودارم و اینجوریـه و  کامل با چند که تا سایت و عبراش توضیح دادم اینم گفت یعنی چی؟احترام ادم ها خیلی بیشتر از اینـه کـه بخوای ی من شی و …. منم گفتم نـه شما ارباب من هستید و  و اول خجالت مـیکشید و مـیگفت نـه کـه من سیریش شدم و گفتم من عاشق این هستم  بـه عنوان سگ بـه شما خدمت کنم و پاتون وب و …….. کـه اونم گفت اتفاقا پام خیلی بو مـیگیره و من گفتم عاشق همون بو هستم و نیمزارم یـه زره اون هدر بره و …………..

خلاصه بعد اینکه از این حس خوشش امد بهش گفتم کی هستم و …. کـه یـه مدت باهام قهر بود کـه با سیریش شدن من اشتی کرد و قرار شد من یـه جا گیر بیـارم این حس و امتحان کنـه منم چند که تا بلاگ معرفی کردم کـه داستان داشت مثل فوت اسنیفر یـا ی مغرور  و بره بخونـه یـه ذره وارد شـه مکان و گیر اوردم و گفت بـه شرتی مـیاد کـه کل مدت دست و پای من بسته باشـه!قبول کردم . قرار شد فردا بعد ظهر برم دنبالش و با خودم طناب و قلاده و شمع و چسب و  …. بـه برم و بریم.

فردا رفتم دنبالش تو ماشین همش مـی خندید و مـیگفت خاک تو سرت دهنت صافه کل اینکارارو کـه تو بلاگا بود باهات مـیکنم  منم مـیگفتم شما اربابید و من مثل چرکانگشت  پاتونم و مـیخندید و تو چشاش یـه برق خاصی مـیزد و منم خوشحال چون واقعا دوسش داشتم و الانم بـه ارزوی چندین و چند سالم داشتم مـی رسیدم کـه اون چیزی نبود جز خدمت بـه نرگس وقتی رسیدیم رفت  تو مانتوش و دراورد و انداخت رو سرم و و رفت رو مبل نشست و گفت خوب اول برو شو و طناب و بیـار.

منم  رفتم لباس های خانم و اویزون کردم و شدم و طناب ورداشتم و رفتم و گفت مگه وارد نیستی کدام سگی جلو اربابش  وایمـیسه؟منم سریع حالت سگی گرفتم و گفت دیگه حق حرف زدنم نداری و هر جا لازم باشـه بهت مـیگم حرف بزنی و من و دیگه ارباب صدا مـیزنی حالا دستات و بیـار جلو و دست و پای من و محکم بست و گفت خوب حالا شد.

بعد پاشونو کـه تو یـه صندل صورتی برق مـیزد با یـه لاک صورتی ناز انداختن رو اون یکی پاشون و گفتن یـالا سگ خوب بخواب زیر پام و کف کفشم و فقط بوس کن.منم کـه به ارزوم رسیده بودم و همـیشـه ارزوی همچین لحظه و داشتم سریع خوابیدم زیر پاشون و کف کفششون و تند تند بوس کردم مزه خاک و حس مـیکردم اما خاک کفش ارباب بود با علاقه بوش مـیکردم که تا پاشون و بلند و اون یکی پاشون و گزاشتن رو صورتم و باز من شروع کردم بـه بوس کـه بعد  پاشون و ورداشتن و یـه توف گنده انداختن رو صورتم و با کفش ش بـه کل صورتم و شروع خندیدن و گفتن خوب حالا برو قلادت و برو بیـار بـه بندم.منم سریع پا شدم و قلادم و اوردم و ارباب بست گردنم و گفت  خوب حالا دماغت و کنانگشتای پام و حسابی بو کم منم  دماغم و کردمانگشت پای خانوم و شروع کردم نفس کشیدن کـه ارباب داد زدن صدای نفس کشیدنت نمـیاد و من بلند نفس عمـیق مـیکشیدم و بعد گفتن خوب حالا دونـه دونـه از انگشتای پام بیـا بالا و شروع کن و بوس .منم سریع اطاعت کردم و پاهای پرستیدنی خانم کـه تو صندل برق مـیزد و من و عاشق خودش کرده و بوس مـی کردم پای خانوم بوی خیلی خوبی مـی داد و معلوم بود تازه اون پاهای پرستیدنیشون و شستن بعد از یـه مدتی گفتن خوب خیلی هوس خر سواری کردم یـالا  خر احمق منم سریع جلوی ارباب مثل خر شدم وسرورم  سوار من شدن و قلادم و گرفتن دستشون و کشیدن و هم زمان یـه لگد محکم با جفت پاشون زدن و پهلوم و گفتن را بیفت حیوان.یـه لحظه خیلی دردم گرفته بود و گردنمم همـینطور داشت با قلاده کشیده مـیشد اما سریع اطاعت کردم و راه افتادم اربابم همـینطور مـی خندیدن و و محکم و پاشون ضربه مـی زدن بـه پهلوم و مـیگفتن تندتر حیوون. بعد گفتن ناهار پیتزاو همـینطور کـه سوار من بودن زنگ زدن سفارش پیتزا و کلی مخلفات از من پول گرفتن و گفتن برو تو یـه اتاق کـه تخت داشته باشـه یـالا حیوون منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت اتاقی کـه تخت داشت و خانوم پیـاده شدن و نشستن رو تخت وگفتن یـالا گمشو طناب و بیـار منم سریع اطاعت کردم و طناب و اوردم کـه خانم پاشودن و گفتن خوب حالا دراز بکش و منم دراز کشیدم و خانوم امدن رو تخت و من و بستن  بـه تخت و وایسادن رو ی من و اول با صندلشون با ک..م بازی و خندیدن و بعد زیر پاشون ک..رم و له و داد زدن وای بـه حالت صدات درون بیـادبعد از 5 دقیقه کـه همـینطور رو ک..ر من بودن امدن رو سینم و صندلشون و در اوردن و انداختن رو ک..ر من و بعد شروع پ رو های من و بعد امدن رو صورت من و مـی خندیدن و بعد با شصت پریستیدنی پاشون بان بازی  و بعد گفتن زبونتو بیـاربیرون  مـیخوام له له بزنی واسه پام من زبون و اوردم بیرون کـه خانم کل کف پای زیباشون و کشیدن رو زبونم منم داشت لذت مـیبردم و با اشتیـاق مزه ی پای خانوم و حس مـیکردم اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا و حس مـیکردم کـه خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم کـه من یـه اخی گفتم کخ با پا زدن تو سرم و شروع خندیدن بعد دونـه دونـه انگشتای زیبای پاشون و مـی تو دهنم و مـی گفتن مـیک بزن سگ خوب و  انگشتاشون و مـی تو دهنم و منم که تا مـی تونستم مـیک مـیزدم که  ارباب بلند شدن  و ازادم و گفتن برو تدارک ناهار و به بین کـه الان مـیاد.منم سریع رفتم اشپزخانـه و مـیز و مرتب کردم کـه زنگ زدن خواستم برم درون و باز کنم کـه خانوم گفت بشین سر جات بابا کدام سگی درون و باز مـیکنـه تازه اگه م باشـه و زدن زیر خنده و در و باز و غذا و تحویل گرفتن و گفتن خوب خرم کو؟منم سریع رفتم جلوشون  و محکم زدن تو  شیکمم کـه از این بـه بعد نباید صدات کنم و سوارم شدن و رفتیم نزدیک مـیز ناهار خوری کـه خانم پیـاده شدن و  من صندلی و کشیدم کنار  و خانوم نشستن و به من گفتن بشین بغل مـیز  لبتو بزار رو پام و اروم بوس کن  که من اطاعت کردم و  لبم و گزاشتم رو پای خانم و شروع کردم بوسیدن پاهای خانم کـه خانم گفتن خوب حالا مـی تونی حرف بزنی.غذا مـیخوای؟منم سریع جواب دادم اگه لطف کنین بله سرورم.که گفتن خوب بعد التماس کن شاید دلم بـه حالت سوخت منم شروع کردم التماس کـه ارباب  یـه ذره بـه سگتون غذا بدید و ….. کـه یـه لقمـه پیتزا جویدن و توف جلوم بعد یـه خرده نوشابه ریختن روش و با  یـه  تفم تزئین ش و گفتن دیگه زر نمـیزنی و غذاتو کوفت کن کـه من سریع شروع کردم خوردن غذا و کامل کف زمـین وزدم و تمـیز کردم و بعد پای اربابم و به خاطر تشکر بوس کردم و که بعد دوباره لبم و چسبوندم بـه پای خانم و شروع کردم بوسیدن  وای چه لذتی داشت بوسیدن پاهای سرورم کـه پاشون و گزاشتن رو سرم و و سوارم شدنو محکم کوبیدن بـه پهلوم و گفتن مبل منم سریع اطاعت کردم و رفتم سمت مبل کـه خانوم پیـاده شدن و نشستن رو مبل و گفتن حالا نوبت بازیـه و باید من و سر گرم کنی بازیش اینجوریـه کـه من یـه کلمـه مـیگم و تو شروع مـیکنی درباره من کـه اربابتم و تویـه کره خر جمله مـیگی مواظب باش کـه زود بگی وگرنـه بعد تنبیـه مـیشی تنبیـهتم هم بدنیـه هم اینکه دیگه  تا اخر عمرت  اربابت و نمـیبینی بعد حواست باشـه و شروع .اولین کلمـه گوه بود کـه من گفتم من گوه اربابم هستم و افتخار مـی کنم.بعدی سگ کثیف و …… کـه خانم مـی خندیدن و مـی گفتن خاک تو سرت و بعد گفتن من کلاس دارم و باید برم بدو اماده شو.من سریع اماده شدم و امدم جلو ارباب کـه گفتن برو صندلم و بیـار پام کن و منم سریع اوردم و جلوی پای خانوم گزاشتم و پای خانم و با احترام بلند کردم و درون صندل گزاشتم و بعد اون یکی صندل و ادای احترام کردم و پای خانم و بوسیدم و خانم بلند شدن و گفتن جای پام و تا دم درون به بوس و منم همـینکار و کردم و دم درون خانم گفتن بسه دیگه پاشو و رفتیم خانم و رسوندم خانـه و گفتن وایسا کتابام و وردارم و ورداشتن و رسوندمشون و اخر سر تک تک انگشتانشون و گزاشتن رو لبم و بوسیدم و گفتن ساعت 5 منتظرتم و رفتن و من از اون موقع ی اربابم هستم و قرار هست با هم ازدواج کنیم و غیر از این رابطه عاشق هم هستیم.

چطور بود؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

This entry was posted on مارس 2, 2008 at 11:55 ق.ظ. and is filed under Uncategorized. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

: داستان اسپنک فتیش ، داستان اسپنک فتیش




[داستان ( نرگس) | عاشقان بردگی به منظور خدای خود یعنی ... داستان اسپنک فتیش]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 07 Aug 2018 00:31:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com